سه‌شنبه

شب نوشته ۵


مژده‌ی باران

با شادی ممنوع

خانه را می‌گیرد

با موی ژولیده

در پیرهن شطرنجی‌اش

گم شده‌ام

این جا قرنطینه‌ی روز است

منطبق با یخ

اما همیشه سرزمین من است

ناگفتنی... تعبیرناکردنی..

دوشنبه

شب نوشته ۴


آه
پیش از آنکه در اشک غرقه شوم
چیزی بگوی

درخت،
جهلِ معصیت‌بارِ نیاکان است
و نسیم
         وسوسه‌یی‌ست نابکار.
مهتاب پاییزی
کفری‌ست که جهان را می‌آلاید.

چیزی بگوی
پیش از آنکه در اشک غرقه شوم
                                              چیزی بگوی